سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----58961---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----1-----
جستجو:
بنویسم یا ننویسم؟ شما چی میگین؟ - ملیکا
 
 
  • درباره من
    بنویسم یا ننویسم؟ شما چی میگین؟ - ملیکا
    ملیکا
    یک دختر مسلمان ایرانی که هم به اسلام افتخار می کنه و هم به ایران
  • لوگوی وبلاگ
    بنویسم یا ننویسم؟ شما چی میگین؟ - ملیکا

  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • نظر سنجی

  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • وضعیت من در یاهو
  • بنویسم یا ننویسم؟ شما چی میگین؟
    نویسنده: ملیکا پنج شنبه 86/5/11 ساعت 10:4 عصر

    گفت وبلاگ ننویس.
     گفتم چرا؟
    گفت اینترنت خطرناکه!
    گفتم: پس چرا خودت می نویسی؟
    گفت: آخه من پسرم! اینترنت واسه دخترها خیلی خطر داره!
    گفتم: چطور؟! مگه واسه پسرها نداره؟
    گفت:‌ چرا. ولی واسه دخترها خطرناک تره. زود گول میخورن.آخه دخترها احساسی ترن. مگه نشنیدی چقدر دختر از راه اینترنت بد بخت شدند. یا مثلاً این ازدواجهای اینترنتی رو نشنیدی؟ همة دخترهای بدبخت شدة نت، دخترهای پاک و معصومی مثل تو بودند. اوّلش که بد نبودند. به این راهها کشیده شدند.
    گفتم: آخه من فرق دارم.
    گفت: چه فرقی؟!
    گفتم: مثل تو فکر نمی کنم!
    گفت:‌یعنی چه؟ این که گفتی چه ربطی به موضوع داشت؟!
    گفتم: ببین! تو منفعل فکر می کنی. ولی من فعّال.
    گفت:‌باز نفهمیدم.
    گفتم:‌ ببین. تو فقط حرف از تأثیر پذیری از اینترنت می زنی. ولی من حرف از تأثیر گذاری. فکر می کنی محیط اینترنت رو کی بد کرده؟ غولهای دریایی یا آدمهای مرّیخی؟ نه داداش من! آدمهای یه سر و دو پایی مثل من و تو. البته با امکانات بیشتر و سرمایه های بیشتر.
    گفت: آخه من و تو که تو این محیط بیشتر از یه قطره در مقابل دریا نیستیم.
    گفتم: منظورت کدوم دریاست؟
    گفت: دریای غول پیکر فرهنگ بی فرهنگی غرب. با ابررسانه هایی که در اختیار داره. اون مثل یه ماری می مونه که من و تو را هم تو چنپرة قدرتش نگه داشته.
    گفتم: یه چیز رو فراموش کردی.
    گفت:‌چی رو؟
    گفتم: خدا رو. مگه نشنیدی که یوسف جوون توی زندون چون خدا رو فراموش کرد، هفت سال بیشتر زندانی شد؟ خب ما هم تو زندان فرهنگ غرب، نباید یوسف خطاکار باشیم. قرآن که واسه خوابوندن بچّه ها قصه نمیگه. اینا رو گفته که من و شما استفاده کنیم. من و تو اگه با خدا همراه شدیم، غول رسانه ای غرب میشه یه نقطه وسط یه اقیانوس بیکران. قبول داری یا نه؟
    گفت: قبول. ولی هنوز یه چیز مونده.
    گفتم :‌چی؟
    گفت: ببین. من که گفتم. تو دختری. زود تأثیر می گیری. تو اینترنت آدمهای پست زیادند که میخوان تو رو بقاپن. خدای نکرده به دامشون میفتی.
    گفتم: یعنی تو که پسری ممکن نیست به دامشون بیفتی؟
    گفت:‌ چرا. ولی کمتر.
    گفتم:‌یعنی چی کمتر؟
    گفت:....
    ادامه دارد...
    راستی نظر یادت نره!

    این را هم بخوانید


        نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • نوشتن یا ننوشتن...مسأله این است!
    بنویسم یا ننویسم؟ شما چی میگین؟
    به نام آنکه جان را خرد آموخت